خوب جونم براتون بگه .
داستان از این قراره که .
عید خونه بودیم و جایی نرفتیم
بعد عید هم به خاطر استرس کارام که مونده
خونه نشین شدم و هیچ جا نرفتم
البته منجر به افسردگی هم شد
اخه تو ماه حداقل یه کوه می رفتم
بگذریم .
تعطیلات گفتم بریم خونه خواهری
یکم حال و هوامون عوض بشه
اولش که دیر اقدام به گرفتم بلیط کردم
و بلیط قطار نبود.دیگه داشتم منصرف
میشدم که با پسر عمو اینا راهی شدیم
یکی دو روز اول همه چی خوب بود
و به گردش و تفریح گذشت
تا اینکههههههههههههه
درباره این سایت